گره مشک، بر سمن چه زنی
لشگر زنگ، بر ختن چه زنی
چون ز لعل تو، بوسهای طلبم
بر شکر لؤلؤ عدن چه زنی
صد گریبان دریده است از تو
چاک، برطرف پیرهن چه زنی
چون تو گوئی، که جان نفس نزنم
من چه گویم، که بوسه تن چه زنی
بر لب اوست خط اجره ی تو
دست بر زلف پرشکن چه زنی
عاشقی ای اثیر و یارت اوست
همه دانند لاولن چه زنی
پسرا، هست روز آن که تو روی در وفا کنی
ز من ار پند بشنوی، ره وحشت رها کنی
نه چنان پای در گلم، که ز تو مهر بگسلم
چو خبر داری از دلم، بوفا گر صفا کنی
بکند چشم آشنا، همه شب در سرشک خون
اگرش با خیال خود، نفسی آشنا کنی
دو جهان نهد سر بدین، سرای بو که تا مگر
قدمی بر سمک نهی، گذری بر سما کنی
ز رخ تو آفتاب و مه، بحدق برند جمله ره
تو در این موکب وسپه، نکنی تا یکجا کنی
طمع بوسه است و بس، زلب تو اثیر را
بسر تو، گر که اینقدر طمع او ادا کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خروس ایچ ندانم چه کسی
نه نکو فعلی و نه پاک تنی
سخت شوریده طریقیست تو را
نه مسلمانی و نه برهمنی
طیلسان داری و در بانگ نماز
[...]
ساکن خانقاه «اَوْ اَدْنی»
سالک شاهراه «اَرْسَلْنا»
هر چه موی سپید بینی تو
دست در دامن بهانه زنی
برکنی گوئی این ز سودا بود
من ندانم که را همی شکنی
پنبه زاری شد آن بناگوشت
[...]
چون تو را خوان و کاسه نبود
بیهده کوس مهتری چه زنی
بی مروت تو را منی نرسد
ای منی چند از این منیّ و منی
با همه نادری و نو سخنی
برنتابیم روی از آن کهنی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.