گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

مخواه از دوستان ای دوست عذر کم‌نگاهی را

که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را

نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل

ز شب هر صبحدم می‌افکند داغ سیاهی را

شهادت بر جراحت‌های دل داد اشک و نشنیدی

بلی چرخ ست ناپرسیده می‌داد این گواهی را

ز اشک و چهره بردم سیم و زر وصلش نشد ممکن

به سیم و زر خریدن نیست ممکن پادشاهی را

ندانی حال دل تا ساعتی بر دیده ننشینی

نه طوفان دیده نه دریا چه می‌دانی تباهی را