اشک نبود این که می بارم ز روز تار من
روز اختر می شمارد چشم اختر بار من
من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم
از پریشانی کند جاطره دستار من
بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را
روز ننشیند کسی در سایه دیوار من
شور و شیرین هرچه پیش آمد ز عشق آید به بین
شوری بخت من و شیرینی گفتار من
آب و آتش را زیان دارد عجب نبود اگر
گم کند گرمی چو بیند گریه بسیار من
من چرا نالید می چندین ازین سنگین دلان
گر نبودی شیشه مانند دل دربار من
تندخویان کارها به رغم دل گاهی کنند
رحم کن چون آسمان گرم است در آزار من
قطره خون در بدن دارم نمی دانم که باز
روی من گلگون کند یا پنج های یار من
پنجه او را کند گلگون ای کاش بس بود
نعت پیغمبر برای سرخی رخسار من
پیش از آن کز نعت سازم خویشتن را سرفراز
بود عالم گیر شوم چون در شهوار من
نعت گفتم عالم عقبی گرفتم نیست لاف
گر بگویم هر دو عالم را گرفت اشعار من
عقل اول منشأ ایجاد خیرالمرسلین
خواجه ی اول محمد سید و سالار من
روز نعتش گوشه گیرم تا زنور نعت او
در ضمیر من نه بیند مدعی اسرار من
وقت آن آمد که اندازم ز شعر آبدار
میل در بنیاد او کو می کند انکار من
من سپهرم آفتاب من خیال روی دوست
داغی بی حد اشک خونین ثابت و سیار من
چشم آن دارم که جز مهر خود و اولاد خود
خط کشی بر هرچه آن ثبت است در طومار من
شعر اکذب احسنت اما زیمن نعت او
اصدق اقوال من شد احسن اشعار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
[...]
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من
خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من
هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است
[...]
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
[...]
بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم
تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من
کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی
[...]
چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من
پسته خندان شود لب بسته از گفتار من
دامن فکر من است از دامن گل پاکتر
چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.