گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

خسته‌ام ای یارو ندارم، طبیب

هیچ طبیبی نبودچون حبیب

آه! که بیمار غمت، عرض حال

کر دو نفر مود جوابی، طبیب

یک هوسم هست، که در پای تو

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳

 

پیر من از میکده بویی شنید

دست زد و جامه سراسر درید

خرقه ازان شد که فرو شد به می

خرقه صدپاره که خواهد خرید؟

جان که غمش خورد و رسیدم به لب

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۹

 

ای ز حیای گوهر پاک تو

غرق عرق زاده بحر عدن

دولت طفل تو که خواهد دمد

تا ابدش بوی لبان از دهن

روز نخستین که ز مادر بزاد

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode