گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد؟

کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد

گر خوار کند مهتر، خواری نکند عیب

چون بازنوازد، شود آن داغ جفا سرد

صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

هر باد، که از سوی بخارا به من آید

با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید

بر هر زن و هر مرد، کجا بروزد آن باد

گویی: مگر آن باد همی از ختن آید

نی نی، ز ختن باد چنو خوش نوزد هیچ

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱

 

اندی که امیر ما باز آید پیروز

مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید

پنداشت همی حاسد: کو باز نیاید

باز آمد، تا هر شفکی ژاژ نخاید

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار

امروز به اقبال تو، ای میر خراسان

هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار

درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی

تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش

کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک

بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم

اندوه درم و غم دینار نداریم

جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم

وین عمر فنا را بره غزو گزاریم

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ای بر همه میران جهان یافته شاهی

می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی

می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت

وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی

شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی

آرام و طرب رامده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

[...]

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۹

 

از جود قبا داری پوشیده مشهر

وز مجد بنا داری بر برده مشید

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۷

 

ای جان همه عالم در جان تو پیوند

مکروه تو ما را منما یاد خداوند

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۱

 

هر کو برود راست نشستست به شادی

و آن کو نرود راست همه مرده همی دیش

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۵

 

کافور تو با کوس شد و مشک همه ناک

آلودگیت در همه ایام نشد پاک

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۱

 

ای شاه نبی سیرت، ایمان تو محکم

ای میر علی حکمت، عالم به تو در غال

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۵

 

تا درگه او یابی مگذرد به در کس

زیرا که حرامست تیمم به لب یم

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۹

 

میلاو منی، ای فغ و استاد توام من

پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۷

 

هرگز نکند سوی من خسته نگاهی

آرنگ نخواهد که شود شاد دل من

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۰

 

در راه نشابور دهی دیدم بس خوب

انگشتهٔ او را نه عدد بود و نه مره

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۶

 

ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی

گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه

رودکی
 
 
۱
۲
۳
۲۷۶
sunny dark_mode