گنجور

کسایی » دیوان اشعار » اعضای معشوق

 

قامت چون سرو روانش نگر

آخته، آن موی میانش نگر

زلف و رخش دیدی و اکنون بیا

آن لب شیرین و زبانش نگر

کَشّی آن چشم سیاهش ببین

[...]

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » آسیای زمانه

 

آس شدم زیر آسیای زمانه

نیسته خواهم شدن همی به کرانه

زاد همی ساز و شغل خویش همی بر

چند بری شغل نای و چنگ و چغانه

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۵

 

چون که یکی تاج و بَساک ملوک

باز یکی کوفتهٔ آسیاست

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۲۰

 

آنچه به پیمانه تو را داده اند

با تو نه پیمانه بماند و قفیز

کسایی
 

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۳

 

عمر چگونه جهد از دست خلق

باد چگونه جهد از بادخَن

سروبنان کنده و گلشن خراب

لاله ستان خشک و شکسته چمن

بسته کف دست و کف پای شوغ

[...]

کسایی
 
 
sunny dark_mode