گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را

میکده ی کرشمه کن، گوشه ی چشم مست را

آمده فوج تازه ای ، جمله شهادت آرزو

خیز و شراب و دشنه ده ،غمزه ی تیز مست را

خیز و سماع شوق کن، چند به حکم عافیت

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را

آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را

صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو

ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را

آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب

غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب

یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه

یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب

جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

صد شکر کز اقبال غم و لشگر آفت

در مملکت عشق نشینم به خلافت

هر چند که در خورد جمالت نظری نیست

حیف است که پنهان بود آن حسن لطافت

تا دختر رز دست در آغوش برقصید

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

بندهٔ دل شوم که او، خون فراغ می‌خورد

خدمت درد می‌کند، نعمت داغ می‌خورد

طوبی و خلد عافیت، می‌نخرم به مشت خس

زان که تَذَروِ این چمن، طمعهٔ زاغ می‌خورد

از چمنی نمی‌برد، نعمت برگزیده را

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴

 

چند چو جو خوری، در پی آبرو روم

زهر ز امتحان خورم، در پی آرزو روم

شوق سرِ بریده را، بر سر دار می برد

این سر و صد سر دگر، بازم و رو به رو روم

دست به دست می روم، همره لشکر جنون

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲

 

خیز و شراب حیرتم، زان قد جلوه ساز ده

روی به روی عشق کن، دست به دست ناز ده

ای دل ساده گفتمت، نام وفا مبر کنون

مرهم داغ خویش را، از نمک امتیاز ده

توسن ناز کرده زین، ای دل عافیت گزین

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode