گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

درد دلم را طبیب چاره ندانست

مرهم این ریش پاره پاره ندانست

راز دلت را به صبر گفت بپوشان

حال دل غرقه را کناره ندانست

خال بنا گوش او زگوشه نشینان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

چون غم هجران او نداشت نهایت

عاقبت اندوه عشق کرد سرایت

وقت نیامد بتا، که از سر انصاف

سوی ضعیفان نظر کنی به عنایت

غایت آنها که از جفای تو دیدم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶

 

من نشنیدم که خط بر آب نویسند

آیت خوبی بر آفتاب نویسند

هجر کشیدیم تا به وصل رسیدیم

نامه رحمت پس از عذاب نویسند

صبر طلب می کنند از دل شیدا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

صبح دمان بخت من ز خواب در آمد

کز درم آن مه چو آفتاب در آمد

گشت معطر دماغ جان ز نسیمت

مستی تو در من خراب در آمد

ساقی تو گشت چشم مست من از می

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۸

 

از در من دوش کان نگار در آمد

شاخ تمنای من به بار در آمد

برگ حیاتم نمانده بود که ناگه

باغ خزان دیده را بهار در آمد

آنچه خرابی گذشت، وه به دهی گوی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹

 

روی نکو بی وجود ناز نباشد

ناز چه ارزد، اگر نیاز نباشد

راه حجاز، ار امید وصل توان داشت

بر قدم رهروان دراز نباشد

مست می عشق را نماز مفرمای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷

 

سبزه ها نو دمید و یار نیامد

تازه شد باغ و آن نگار نیامد

نوبهار آمد و حریف شرابم

به تماشای نوبهار نیامد

چشم من جویبار گشت ز گریه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰۹

 

گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی

دیده بد دور ازان جمال و جوانی

ما ز تو نزدیک می شویم به مردن

گاه خرامش مگر تو عمر روانی

گر تو درآری به دوستگاری ما سر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode