گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

پژمرده شد دل ز آلودگی‌ها

کاری نکردم ز افسردگی‌ها

دل برد از من گه این و گه آن

عمرم هبا شد از سادگی‌ها

هرچند شستم دامان تقوی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

براوج خوبی دیدم مهی شب

گفتم زمهرش در تاب و در تب

گفتم چه باشد نزد من آئی

در خدمت تو باشم یک امشب

گفتا چه مطلب از خدمت من

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳

 

بیمار زارم دریاب دریاب

جز تو ندارم دریاب دریاب

در راه عشقت از پا فتادم

رحمی که زارم دریاب دریاب

دو از رخ تو در خاک و در خون

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

بیمار زارم انت الطبیب

درد تو دارم انت الحبیب

از تست دردم گرد تو گردم

درمان من کن انت الطبیب

بر تو عیانست سوز نهانم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

بالا بلایی قامت قیامت

شمشاد را کو این قد و قامت

در شام زلفت خورشید تابان

پنهان در آن شب روز قیامت

چوگان شد آن زلف بر خال یعنی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

رفتار آشوب بالا قیامت

رفتار سر کن بنما قیامت

پیدا شدی شد خورشید پنهان

پنهان شدی شد پیدا قیامت

این رستخیزی کامروز ماراست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱

 

تا در رخت دید سیمای آتش

شد این دل من مأوای آتش

از عشق نامی من می‌شنیدم

کی دیده بودم در پای آتش

از رشک رویت وز رشک خویت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲

 

در عشق دیدم غوغای آتش

زین پس ندادم پروای آتش

کو‌ آشنا شو با عشق آن کو

خواهد به بیند دریای آتش

در آتش عشق هر کس که سوزد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶

 

آمد خیالش دوشم در آغوش

بگرفت تنگم رفتم من از هوش

هشیار گشتم دیدم جمالی

کز دیدنش عقل گشت مدهوش

گفتم میم ده تا مست گردم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

دل برد از من ترک قباپوش

بسته کمر من در خیل هندوش

از حد چو بگذشت ایام هجرش

در خفیه رفتم تا بر سر کوش

گفتم وصالت گفتا رخ دوست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹

 

خورشید روئی گردید طالع

دردم نهان شد چون برق لامع

گر ایستادی آتش فنادی

هم در مدارس هم در صوامع

آنرا که دیدش طالع قوی بود

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰

 

نحم خیالت گردد چو طالع

در چرخ آیند اهل صوامع

رو مینماید دل می‌رباید

لیکن نپاید چون برق لامع

آن هم بوقتی بر نیک بختی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴

 

ایاک ادعوا انت السمیع

ایاک ارجوا انت الشفیع

همت بلندم کوتاه دستم

انت الرفیع انت المنیع

هر جا کنم رو روی تو بینم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲

 

ای جان مردم جانان مردم

بادا فدایت صد جان مردم

جان خود چه باشد تا خوانمت جان

بهتر ز جان چیست تو آن مردم

اظهار حاجت پیشت چه حاجت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲

 

عشقم فزون کن عقلم جنون کن

دلرا سراپا یکقطره خون کن

دلدار من تو غمخوار من تو

این نیم عقلم از سر برون کن

هستی توانا بر هرچه خواهی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸

 

زین چرخ گردون فروا الی الله

وز دست شیطان فروا الی الله

زین تند خویان زین خوبرویان

زین جنگجویان فروا الی الله

چند ای محبان جور حبیبان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴

 

در سینه‌ای عشق پنهان چه کردی

با دل چه کردی با جان چه کردی

آنرا شکستی این را بخستی

با این چه کردی با آن چه کردی

با ظاهر من با باطن من

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

امر خلافت، گر نیست دلخواه

گردن نهادیم، الحکم لله

خلقی به تضلیل، از راه بردند

پیران جاهل، شیخان گمراه!

ما پیر و جاهل، کمتر شناسیم!

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode