گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

گر می کشندم ور می کشندم

گردن نهادم چون پای بندم

گفتم ز قیدش یابم رهائی

لیکن چو آهو سر در کمندم

سرو بلندم وقتی درآید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰

 

چون نیست ما را با او وصالی

کاجی بکویش بودی مجالی

زین به چه باید ما را که آید

از خاک کویش باد شمالی

همچون هلالی گشتم چو دیدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

درد محبت درمان ندارد

راه مودت پایان ندارد

از جان شیرینت ممکن بود صبر

اما ز جانان امکان ندارد

آنرا که در جان عشقی نباشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

ای شام زلفت بتخانه ی چین

مشک سیاهت بر لاله پرچین

بزم از عقیقت پر شهد و شکر

و ایوان ز رویت پر ماه و پروین

شمع شبستان بنشست برخیز

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode