رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷
جهانا! چه بینی تو از بچگان
که گه مادری، گاه مادندرا؟
نه پاذیر باید تو را نه ستون
نه دیوار خشت و نه زآهن درا
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالطیب طاهر مصعبی
مرا جود او تازه دارد همی
مگر جودش ابر است و من کشتزار
«مگر» یک سو افکن، که خود هم چنین
بیندیش و دیدهٔ خرد برگمار
ابا برق و با جستن صاعقه
[...]
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹
می لعل پیش آر و پیش من آی
به یک دست جام و به یک دست چنگ
از آن می مرا ده، که از عکس او
چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۲
دریغ آن که گرد کرد با رنج
کزو نیست بهر من جز سوتام
هلا! رودکی از کس اندر متاب
بکن هر چه کردنیست بامدام
که فرغول برندارد آن روز
[...]
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱
به اندا نمودند وخشور را
بدید آن سراپا همه نور را
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲
کفن حله شد کرم بهرامه را
کز ابریشم جان کند جامه را
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳
به کوه اندرون گفت: کمکان ما
بیا و بکن، بگسلد جان ما
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴
توانی برو کار بستن فریب
که نادان همه راست ببند و ریب
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۵
گرفت آب کاشه ز سرمای سخت
چو زرین ورق گشت برگ درخت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۶
ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت
که از هیبتش شیر نر آب تاخت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۷
چو گشت آن پریروی بیمار غنج
ببرید دل زین سرای سپنج