گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰

 

بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش

سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم

به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش

سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱

 

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او

رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش

لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲

 

چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟

به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟

به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟

به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟

چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی

که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی

پسرا، می مغانه دهی ار حریف مایی

که نماند بیش ما را سر زهد و پارسایی

قدحی می مغانه به من آر، تا بنوشم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵

 

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

[...]

عراقی
 
 
sunny dark_mode