گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

وه که از دست سرزلف سیاهت چه کشیدست

آنک دزدیده در آن دیده خونخوار تو دیدست

چون کشد وسمه کمان دو کمان خانه ابروت

گرچه پیوسته کمان بر مه و خورشید کشیدست

جفت این طاق زمرد شد از آنروی چو گیسو

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

گره ی زلف بهم برزده کاین مشک تتارست

رقم از غاله بر گل زده کاین خطّ غبارست

رشته ئی بر قمر انداخته کاین مار سیاهست

نقطه ئی بر شکر افکنده که این مهره ی مارست

مشک بر برگ سمن بیخته یعنی شب قدرست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند

با من خسته برآنند که از پیش برانند

می کشند از پی خویشم که بزاری بکشندم

که مرا تا نکشند از غم خویشم نرهانند

صبر تلخست و طبیبان ز شکر خنده ی شیرین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو مستم

بر من ای اهل نظر عیب مگیرید که مستم

هر شبم چشم تو در خواب نمایند که گویند

نیست از باده شکیبم چکنم باده پرستم

ترک سر گفتم و از پای تو سر بر نگرفتم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

گر تو شیرین شکر لب به شکر خنده درآیی

به شکر خندهٔ شیرین، دل خلقی بربایی

آن نه مرجان خموش است که جانیست مصوّر

وان نه سرچشمهٔ نوش است که سرّیست خدایی

وصف بالای بلندت به سخن راست نیاید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

برو ای باد بهاری به‌دیاری که تو دانی

خبری بر زمن خسته به‌یاری که تو دانی

چون گذارت به‌سر کوی دلارام من افتد

خویش را در حرم افکن به‌گذاری که تو دانی

آستان بوسه ده و باش که آسان نتوان زد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

هر که را سکه درستست بزر باز نماند

وانک از دست برون رفت بسر باز نماند

مرد صاحب نظر آنست که در عالم معنی

دیده بگشاید و از ره بنظر باز نماند

طائر دل که شود صید رخ و زلف دلارام

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode