خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

تا در قدم اهل دلی خاک نگردی

از تیرگی عجب و ریا پاک نگردی

خورشید صفت تا که مجّرد نه برآیی

سلطان سراپردهٔ افلاک نگردی

یار از پی بهبود چو کاری به تو فرمود

شرط ادب این است که چالاک نگردی

ای دل غم عشق است نصیب تو در این راه

و آن نیز به شرطی ست که غمناک نگردی

ظاهر نشود سرخی روی تو خیالی

تا همچو گل از غصّه کفن چاک نگردی