تا به کی چشم تو جز غارت دینها نکند
گویَش از جانب ما تا دگر اینها نکند
سر شوریده به پایت نرسد تا فلکش
بر سرِ راه تو یکسان به زمینها نکند
چشمت از شیشهٔ دلها شکند باکی نیست
که تواند که چنان مست چنینها نکند
رو به صرّاف خرد خاتم یاقوت نمای
تا به جز مِهرِ تو را مُهر نگینها نکند
تکیه بر منبر و محراب کند زاهد شهر
مستِ جام کرمت تکیه بر اینها نکند
گوشهای گیرد از ایّام خیالی اگرش
چشم شوخ تو به هر گوشه کمینها نکند