خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

آن دم ایاز خاص به مقصود می‌رسد

کز بندگی به خدمت محمود می‌رسد

ناموس چون محاب ده کوی وحدت است

زاین عقبه هرکه می‌گذرد زود می‌رسد

دریاب خویش را اگرت عزم کوی اوست

کآنجا کسی که بگذرد از سود می‌رسد

هر سالکی که پا ز سر صدق می‌نهد

اوّل قدم به منزل مقصود می‌رسد

تو پیش آه گرم رو ای پیک تیزرو

کو نیز در قفای تو چون دود می‌رسد

گر شام غم رسید خیالی صبور باش

کز غیب آنچه روزی ما بود می‌رسد