آزاد بندهای که قبول دلی شود
خرّم دلی که خاک ره مقبلی شود
ناچار هرکه در خط فرمان کاملی ست
روزی به یمن همّت او کاملی شود
از جان سرشتهاند تو را ورنه مشکل است
کاین شکل دلفریب ز آب و گلی شود
کس نیست جز نسیم که بگشاید ای دریغ
دل را به فکر زلف تو گر مشکلی شود
کشتی عمر غرقهٔ بحر غم است و نیست
زاین ورطه اش امید که بر ساحلی شود
سوزد درون چو مجمر و ترسم که عاقبت
راز دلم فسانهٔ هر محفلی شود
باشد خیالیا که متاع حدیث تو
روزی قبول خاطر صاحبدلی شود