خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

دلا بنیاد جان را محکمی نیست

در او جز غم اساس خرّمی نیست

چه پوشم راز دل از تو چو هرگز

میان ما و تو نامحرمی نیست

اگر در روضه رضوان صد ره از حور

تو را بهتر ندارد آدمی نیست

مرا هر لحظه رسوا کردن ای اشک

به پیش مردمان از مردمی نیست

اگر چه ماه نو بسیار خوب است

به خوبی ابرویت را زو کمی نیست

درون خلوت غم با خیالی

به غیر از ناله کس را همدمی نیست