کیم من تا کس از مَرکب برای من فرود آید؟
مرا تشریف بس، گردی که از دامن فرود آید
فدای حلقهٔ فِتراک آن صیاد دلبندم
که بهر صیدِ پیکان خورده از توسن فرود آید
از آن روی عرقناکت رسد از چشم و دل آبی
مثال شبنم صبحی که در گلشن فرود آید
برافروز از چراغِ جام، بهر مهوشان منزل
که خورشید از برای بادهٔ روشن فرود آید
سمند ناز را بر آتش من گرم کن زان رو
که شاهِ وقت، گاهی بر در گلخن فرود آید
به نور جان برافروزم سرای دیده را لیکن
دل سلطان من مشکل درین مسکن فرود آید
چراغ تیرهسوزِ من چه بنماید در آن مجلس؟
که روزش آفتاب و شب، مه از روزن فرود آید
فغانی جز به صاحبدل مخوان درس نظر بازی
چنین معنی کجا در طبع هر کودن فرود آید؟