جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

من آتش دشمنان بباد انگارم

بر خاک ز تیغ آبگون خون بارم

یا سر چو سر زلف تو بر باد دهم

یا آب بروی کار خود باز آرم