جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

بر من غم عشق بینهایت برسید

وز دست تو کارم بشکایت برسید

گر زانکه نخواهی که بنالم سحری

دریاب که درد دل بغایت برسید