اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

چون سبزه دمیده شد به بستان رخت

بشکفت بنفشه در گلستان رخت

دارد همه روز و شب فغان بلبل مست

کافسوس که زاغ شد نگهبان رخت