اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

خرم دلی که از غم هجران رهیده است

شادست آنکه دولت غم های عشق تو

برجان و دل بملک دو عالم خریده است

آرد بدست دامن معشوق بیگمان

هر عاشقی که محنت عشقش کشیده است

هرکو ز خود برست نه بیند غم فراق

در مسند وصال تو خوش آرمیده است

هر دم به دیده حسن دل افروز جلوه ده

مرآت حسن تو دایم چو دیده است

در ظلمت شب است نهان آفتاب روز

تا خط مشکبار تو بررخ دمیده است

تا ناظرست دیده اسیری بروی او

زان حسن نوربخش چه گویم چه دیده است