کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

دست هوسم را ز درم بیزاریست

طبعم از فکر جمع سامان عاریست

چیزیکه توان گفت که دارم روزه است

آنهم چو نکو بنگری از ناداریست