به دست صد غم اگر بیدلان اسیر شوند
از آن به است که ممنون دستگیر شوند
زمانه بیتو مرا زنده بهر آن دارد
که در جدایی هم دوستان دلیر شوند
به کنج خاطر من پا کشند در دامن
گر از جهان، غم و اندوه گوشهگیر شوند
ز بس به دور غمت خوشدلی برافتادست
به آن رسیده که طفلان اشک پیر شوند
لباس شید ملایم نمیشود بر تن
به چرب نرمی اگر زاهدان حریر شوند
تلاش نام و نشان نیست بیدلانِ ترا
مگر گهی که به پشت نشان تیر شوند
نمک چشی به کلیم امیدوار بده
ز خوان وصل تو اهل هوس چو سیر شوند