کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶

گر حق نگری لایق منصور نباشد

داری که ز چوب شجر طور نباشد

سهل است، به غم‌نامهٔ ما یک نظر افکن

این مهر و وفایی‌ست که منظور نباشد

کی پنبه کند کار نمک بر سر داغم

بختِ منِ سودازده گر شور نباشد

یارب نمکِ لعلِ لبت باد حرامش

هر زخم جفای تو که ناسور نباشد

در خویش توان دید چو بینش به کمال است

آن کعبهٔ مقصد که رهش دور نباشد

دست هوسم از لب ساغر نشود دور

تا پای امیدم به لب گور نباشد

کوری‌ست که با دستکش خویش نسازد

گر عقل ترا نفس تو مأمور نباشد

گر اهل رضا راه به فردوس نیابند

در دوزخشان شعله کم از نور نباشد

قسمت به کلیم از اثر بخت بد افتاد

کامی که میسر به زر و زور نباشد