فیض نخستین که فروغ وجود
برقع رخسار تجلّی گشود
از اثر پرتو آن نور غیب
جلوه ابداع برآمد ز جیب
۳
عکس ازل، آینه سازی گرفت
نقش دویی، جلوه طرازی گرفت
صورت زیبای خرد شد پدید
حفظ احد، فاتحه بر وی دمید
راهنما شد به نزولی سُبُل
بر اثرش قافلهٔ جزء و کل
۶
گرم تکاپوی وصول مراد
ذره و خور، رخت به صحرا نهاد
پای ز کاهل قدمی سست سیر
غلغله برخاست ازین کهنه دیر
غافل و آگاه گرفتند راه
روی به وحدتکدهٔ لاسواه
۹
شیوهٔ هر یک، روش تازه ای
جنبش هر ذره به اندازه ای
جنبش این میلی و زان یک به خیف
سیر یکی کمّی و دیگر به کیف
جنبش وضعی ست یکی را دلیل
وادی أینیست یکی را، سبیل
۱۲
مور ندارد قدم پیل رفت
زاغ نیارد روش کبک تفت
کوچه بسی باشد و صحرا یکی
قطره فزون از حد و دریا یکی
راه نوردان سبیل سفر
بر سه طریقند درین رهگذر
۱۵
آن یکی از علم، معلم خطاب
وین ز تعلّم به سبیل صواب
قسم سوم، خرمگسان عتُل
گردن جان، داده به تعذیب غُل
صبح خرد چون عَلَم خود فراشت
نیل شقاوت به جبین، جهل داشت