بود بر محملم، دل چون درایی
مرنج از من، اگر سنجم نوایی
نفس در پردهٔ دل می سراید
ز سعدی نکته درد آشنایی
غرض نقشی ست کز ما باز ماند
که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در حق مسکینان دعایی