حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴

امشب که دل در آتش آن گلعذار بود

هر موی بر تنم رگ ابر بهار بود

غافل نمود چهره و دیدار، رو نداد

چشمی که داشتم به ره انتظار بود

۳

محرومی وصال همین در فراق نیست

تا یار بود دیده به حیرت دچار بود

امروز طبع در پی فکر بلند نیست

شهباز ما همیشه همایون شکار بود

آن شاخ گل ز حال که پرسد درین چمن؟

چون من هزار عاشق بی اعتبار بود

۶

ای گریه گرد غم ننشاندی چه فایده؟

بسیار خاطرم به تو امّیدوار بود

نبود به غیر سینهٔ خونین دلان حزین

دشتی که لاله اش جگر داغدار بود