امشب که دل در آتش آن گلعذار بود
هر موی بر تنم رگ ابر بهار بود
غافل نمود چهره و دیدار، رو نداد
چشمی که داشتم به ره انتظار بود
۳
محرومی وصال همین در فراق نیست
تا یار بود دیده به حیرت دچار بود
امروز طبع در پی فکر بلند نیست
شهباز ما همیشه همایون شکار بود
آن شاخ گل ز حال که پرسد درین چمن؟
چون من هزار عاشق بی اعتبار بود
۶
ای گریه گرد غم ننشاندی چه فایده؟
بسیار خاطرم به تو امّیدوار بود
نبود به غیر سینهٔ خونین دلان حزین
دشتی که لاله اش جگر داغدار بود