مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۴ - عشق هم کیمیاگری داند

آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر

با صد هزار کشی خندان درآمد از در

تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا

سی و دو نار دانه در نار دانش اندر

تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش

از کیمیای عشقش گشتست لعل من زر