جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

رخ نمودی صفا همین باشد

خط فزودی بلا همین باشد

کارم از طره تو درهم شد

کار باد صبا همین باشد

۳

کشمت گفته ای برای خدا

از برای خدا همین باشد

فکر وصل تو هر که را گفتم

گفت ماخولیا همین باشد

شد ز مهرت مس وجودم زر

اثر کیمیا همین باشد

۶

تو شهی خیل نیکوان حشمت

حشمت و کبریا همین باشد

بنما ابروان که جامی را

قبله گاه دعا همین باشد