جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۵

از مهر ما متاب رخ ای ترک ماهروی

بنما ز روی مهر چو مه گاه گاه روی

از مهر و ماه با تو چه گویم چو بینمت

هم ماه مهر عارض و هم مهر ماه روی

هر جا سواره ای مه بی مهر بگذری

مالند ماه و مهر بر آن خاک راه روی

گر بی نقاب رخ بنمایی چو ماه و مهر

گردند ماه و مهر ز خجلت سیاه روی

رویت بر اوج حسن مه و مهر دیگر است

خواهی به نام مهر و مهش خوان و خواه روی

از مهر و ماه روی تو بس آه می کشم

شد ماه و مهر را سیه از دود آه روی

جامی که شد ز مهر تو چون ماه نو متاب

ای ماه مهرطلعت ازو بی گناه روی