بر سر آن کو سر من خاک بودی کاشکی
پایمال آن بت چالاک بودی کاشکی
تا مرا بردی به کوی او مگر روزی صبا
قالب خاکی خس و خاشاک بودی کاشکی
چند بر چاک گریبان طعنه ای ناصح مرا
سینه ام صد جا ز تیغش چاک بودی کاشکی
حیف باشد سوختن ران سمندش بهر داغ
داغ او هم بر دل غمناک بودی کاشکی
دی سواره آمد و صد صید بر فتراک او
بنده جامی هم در آن فتراک بودی کاشکی