جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰

ای غمت آرزوی جان کسی

درد تو مایه درمان کسی

گر تو فرمان نبری درمان چیست

نشود بخت به فرمان کسی

وه چه شمعی تو که روشن نکنی

هیچ گه کلبه احزان کسی

از تو داریم فغان ها که چرا

نکنی گوش به افغان کسی

آیت رحمتی ای ماه ولی

کی فرود آیی در شان کسی

جان و سر در قدمت خواهم باخت

ای ز سر تا به قدم جان کسی

گر تو این سرکشی از سر بنهی

جان کشم پیش تو جانان کسی

جامی احسنت که این طرز غزل

نتوان یافت به دیوان کسی