جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۴

عاشق و رندم و خراباتی

فارغ از زاهد مناجاتی

در شهود کمال حسن ازل

کل شی ء اراه مرآتی

کل وقت اری محیاه

لیس الا اعز اوقاتی

کل حال اذوق بلواه

لیس الا اجل حالاتی

در خرابات عاشقان شب و روز

من و آن دلبر خراباتی

جرعه ای می کشیم و می کوشیم

فی طریق الهوی کما یاتی

با خراباتیان نشین جامی

بگسل از صوفیان طاماتی