رمید آن آهوی مشکین ز من آه
نای عنی غزال کنت اهواه
خدا را ای صبا آگاهیم ده
که آن آهو کجا دارد چراگاه
ز ما بگریخت چون مشکین غزالی
الا یالیت شعری این مرعاه
نیارم شرح کردن آنچه دیدم
من از نادیدن آن نازنین ماه
ز خونین اشک من دانند مردم
وان لم اشک مما کنت القاه
منم در انتظار او شب و روز
نشسته گوش بر در چشم بر راه
ز طیب زلف او عطر کفن برد
چو شد با خاک جامی طاب مثواه