هر سو مرو جولان کنان چابک سوارا بیش ازین
از کف برون رفته عنان مپسند ما را بیش ازین
بهر نثارت هر نفس جانی به دست آییم و بس
بستان که نبود دسترس مشتی گدا را بیش ازین
خون دل هر مرد و زن آمد برون از هر شکن
جانا گره محکم مزن زلف دو تا را بیش ازین
برطرف بستان جا مکن در پای گل ماوا بکن
با سرو هم بالا مکن شاخ گیا را بیش ازین
از جنبش پیراهنت آزرده می گردد تنت
رخصت مده پیراهنت گشتن صبا را بیش ازین
جان می دهم بهر خدا گردی ده از راهت مرا
هر چند می دانی بها آن توتیا را بیش ازین
جامی ز هر سیمینبری با سنگ تو دارد سری
ضایع مکن با دیگری سنگ جفا را بیش ازین