جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲

خیز تا رخت به سر منزل انصاف کشیم

با دل صاف به هم جام می صاف کشیم

هر که از ما طلبد توبه بخیلی ورزیم

ور دهد جام می صاف به اسراف کشیم

مشکل عشق چو از دردکشان گردد کشف

چند در مدرسه درد سر کشاف کشیم

پیر میخانه سماط کرم انداخته است

رقم زرق چه بر حاصل اوقاف کشیم

نقد ما را مبر ای خواجه به صراف که ما

این همه غبن ز قلابی صراف کشیم

دأب ما نیست گله خاصه به هر ناجنسی

گرچه انواع جفا از همه اصناف کشیم

جامی از خرقه پشمینه فقر آسودیم

حاش الله که دگر ناز قصب باف کشیم