جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

به کعبه رفتم و زانجا هوای کوی تو کردم

جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم

شعار کعبه چو دیدم سیاه دست تمنا

دراز جانب شعر سیاه موی تو کردم

چو حلقه در کعبه به صد نیاز گرفتم

دعای حلقه گیسوی مشکبوی تو کردم

نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت

من از میان همه روی دل به سوی تو کردم

مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو گامی

طواف و سعی که کردم به جست و جوی تو کردم

به موقف عرفات ایستاده خلق دعاخوان

من از دعا لب خود بسته گفت و گوی تو کردم

فتاده اهل منی در پی منی و مقاصد

چو جامی از همه فارغ من آرزوی تو کردم