به ناز برمشکن چون نیازمند توییم
ترحمی که اسیر خم کمند توییم
سواره دی بگذشتی و ما هنوز از شوق
نهاده روی به خاک سم سمند توییم
بسوز جان و دل ما برای دیده بد
که بی نظیر جهانی و ما سپند توییم
چه حاجت است به زنجیر پای ما بستن
که ما به سلسله عشق پایبند توییم
غرض ز دنیی و عقبی قبول خاطر توست
ز رد غیر چه باک است اگر پسند توییم
نهال عمر ز باد اجل فتاد از پای
هنوز ما به هوای قد بلند توییم
به جام جم نکنیم التفات چون جامی
چنین که مست می لعل نوشخند توییم