جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰

ساقیا زین هنر و فضل ملولیم ملول

ساغری ده که بشوییم ز دل نقش فضول

مشکل عشق چو حل می نشود چند نهیم

گوش ادراک بر افسانه اوهام و عقول

سحر از کوی خرابات برآمد مستی

لایح از ناصیه اش پرتو انوار قبول

گفتمش عاشق درمانده چه تدبیر کند

که کشد رخت ارادت به مقامات وصول

گفت این مسئله ز پیر مغان پرس که اوست

واقف جمله مراتب چه فروع و چه اصول

در ره حشمت او خاک شو و همت خواه

تا شود غایت مامول تو مقرون به حصول

شیخ شهرت طلب و مسند شیخ اسلامی

جامی و زاویه نیستی و کنج خمول