بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد
شاه را زان شمّهای آگاه کرد
گفت تدبیر آن بوَد کان مرد را
حاضر آریم از پی این درد را
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور
با زر و خلعت بده او را غرور