حدیث ماه رخت شد تمام در مطلع
کشیده قصه زلفت دراز تا مقطع
به وصف روی تو یک بیت اگر به هم بندم
شود گشاده ز رحمت دری به هر مصرع
مرا بس اینکه شوم منتفع ز مشرب عشق
فقیه مدرسه و کسب علم لاینفع
مبین به چشم حقارت که پیر دهقان گفت
نرست شاخ گیاهی عبث درین مزرع
مرا ز پیش برافکن چو قصد جلوه کنی
که نیست روی تو را جز وجود من برقع
گرفت ربع و دمن سیل تا به کی گریم
علی لوامع برق من الحمی یلمع
به کنج میکده خمها زده ست صف جامی
بخواه معنی جمعیتی ازین مجمع