حقه لعل تو از جوهر جان ساختهاند
کام هر خسته در آن حقه نهان ساختهاند
هر لطافت که نهان بود پس پرده غیب
همه در صورت خوب تو عیان ساختهاند
هر چه بر صفحه اندیشه کشد کلک خیال
شکل مطبوع تو زیباتر از آن ساختهاند
شوخی و ناز و کرشمه همه آورده به هم
فتنه عالم و آشوب جهان ساختهاند
آن نه بالاست نهالیست که از روضه قدس
به تماشاگه عشاق روان ساختهاند
محنت هجر دهد چاشنی شربت شوق
دردمندان فراقت به همان ساختهاند
تا به راه طلبت بیقدمان پی نبرند
کعبه وصل تو بینام و نشان ساختهاند
بس که جامی صفت حسن تو نیکو گوید
عشقبازان سخنش ورد زبان ساختهاند