تو را چو مشک تر از برگ یاسمین خیزد
چه فتنه کز پی تاراج عقل و دین خیزد
اگر در آب فتد عکس قد و عارض تو
به هر زمین که رسد سرو و یاسمین خیزد
ز باغ وصل چه سان برخورم که گر صد بار
نهال مهر نشانم درخت کین خیزد
مریض عشق به کوی تو تا غبار نشد
ز ضعف تن نتوانست کز زمین خیزد
اگر چه غرقه به خون رفت عاشق تو به خاک
چو لاله داغ جفای تو بر جبین خیزد
ز شوق لعل لبت خاست در دل گرمم
تبی که در تن محرور از انگبین خیزد
به بزم گل چو سرایند نظم جامی را
ز بلبلان همه گلبانگ آفرین خیزد