آن کج کله چو کاکل گلبوی شانه زد
از رشک شانه آتشم از دل زبانه زد
تبخاله نیست بر لبم این آبله که جان
خیمه ز داغ و درد درون بر کرانه زد
شد در وفا نشانه دل ما و چشم تو
از غمزه صد خدنگ جفا بر نشانه زد
اقبال پایبوس تو این آستانه یافت
مقبل کسی که بوسه بر این آستانه زد
چشمت دلی ز علم و هنر پر ز من ربود
عیار پیشه بین که چه بر کنج خانه زد
زد در سماع عشق تو مطرب ترانه ای
صد چرخ اشک گر مروم زان ترانه زد
جامی چو رو نهاد ز تبریز در عراق
شوخی ز فارس راه دلش در میانه زد