جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

دل به چنگ غمت آهنگ سرودی نکند

که روان بر رخم از هر مژده رودی نکند

شکل محرابی نعل سم رخش تو به راه

هیچ دلداده نبیند که سجودی نکند

چون مرا سوختی از غم مکن اندیشه ز آه

کم فتد شعله به خاشاک که دودی نکند

دهنت را که خرد جوهر فردش خواند

جز به منطق لبت اثبات وجودی نکند

بایدت پیرهن از رشته جانها که تنت

صبر بر زحمت هر تاری و پودی نکند

چند گویی که حذر کن ز رقیبان حسود

آنچه با من تو کنی هیچ حسودی نکند

قدر جامی که به جان مهر تو ورزد بشناس

پیش ازان روز که بشناسی و سودی نکند