جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

دلم میل یکی سرو سهی کرد

که در وصفش عبارت کوتهی کرد

اگر چه بی رهی کردن ز حد برد

بحمدالله که تنها با رهی کرد

دل من زان دهان رو در عدم داشت

چو جان دانست عزم همرهی کرد

صراحی با وجود لعلش از می

دلی پر داشت از ساغر تهی کرد

حریم آستانش دید زاهد

هوای خلد کرد و ابلهی کرد

دلم خوش بود با بیماری خویش

ازان سیب ذقن میل بهی کرد

به صحرای عدم زد خیمه جامی

چو سودای بتان خرگهی کرد