با اسیران نظری نیست تو را
بر غریبان گذری نیست تو را
چون نیاری دگرم پیش نظر
گر نظر با دگری نیست تو را
قول دشمن مشنو در حق من
که ز من دوست تری نیست تو را
سرم از خاک درت دور مکن
گر ز من درد سری نیست تو را
خون دل بر مژه ام بست جگر
چند گویی جگری نیست تو را
در دلت ناله ما را چه اثر
از وفا چون اثری نیست تو را
جامی از عشق بتان عار مدار
غیر ازین خود هنری نیست تو را