همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

فراق آن قد و قامت قیامت است قیامت

شکیب از آن لب شیرین غرامت است غرامت

به خدمت تو رسیدن صباح روی تو دیدن

سعادت است سعادت سلامت است سلامت

من از کجا و سلامت که عشق روی تو ورزم

که بر سلامت عاشق ملامت است ملامت

دمی که بی تو برآرم ز عمر خود نشمارم

که زندگانی باطل ندامت است ندامت

همام بر سر کویت هوای باغ ندارد

که در میان بهشتش اقامت است اقامت